دور باطل

یکشنبه 23 بهمن 1384

روزها ، هفته ها و ماهها می گذرند. من می چرخم .در دوری باطل، در دوری پایان ناپذر. به دو نیمه تقسیم شده ام انگار. یک نیمه من در این دور باطل، بدور خود می چرخد و نیمه دیگرم به نیمه سرگردانم با ترحم می نگرد. یک نیمه من خوش بین تر از آن دیگری است و هر وقت نیمه بد بین به لرزه در می آید به دادش می رسد و آرامش می کند.
انسان مجموعه ایی از ضد و نقیض هاست شاید. من مجموعه ای از ضد و نقیض هایم بی شک. از خودم می پرسم برای حس اعتماد تا کجا باید رفت؟ تا کجا می توانی به قدمهایت که جریانی را دنبال می کنند اعتماد کنی؟ ترس از اینکه زمین زیر پایت یکهو خالی شود و فر و رفتن تا قعر را تجربه کنی رهایت نمی کند. شاید باید باید فکر نکرد، به هیچ کس، به هیچ چیز، شاید باید کر شد، صداهی بیرون را نشنید تا با صدای درون به پیش رفت. شاید باید پاها را، هر چقدر هم که از انکار راه سخن می گویند، بر آن داشت که تو را آنجا که خود نمی دانی کجاست هدایت کنند.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/490


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: