خواهری کوچک با قلبی بزرگ

جمعه 16 دی 1384

مدتی است که دنیای من به دنیای رفت و آمدها بدل شده انگار تونل مانش را برای همین روزها ساخته بودند. تکنولوژی پیشرفته به ما امکان ملاقاتهای آخر هفته را می دهد.اغلب او به این ور آب می آید. حالا دو باری می شود که من ساکم را در آخر هفته برای عبور از تونلی که مرا به او می رساند می بندم.
صبا دیشب می گفت خاله خیلی ها اینطور زندگی میکنند. دوستم اریکا الان سه سال است که با دوست پسرش اینجوری زندگی می کند. من به اریکا فکر می کنم که هیچ شباهتی به من ندارد و لبخند میزنم.
به رابطه ها فکر می کنم. به روابطی که می مانند و دوام دارند. به آنهایی که بی دوامند و زود می شکنند.
به خواهرم فکر می کنم که امروز تولدش بود و 38 ساله شد و به مکالمه تلفنی من با او و به ریسمانهای بیشمار علاقه و عاطفه که بعد از 19 سال به پل ارتباطی بدل شده اند که ما هر وقت که دلمان برای هم تنگ می شود از روی آن می گذریم و با هم ملاقات می کنیم. به خواهر کوچکم با قلبی بزرگ و قابلیت های بیشمار که اغلب از یادش می روند و من در هر تماس تلفنی باید آنها را برایش یکی یکی بشمرم. امروز، از دور یک بار دیگر در آغوش فشردمش و برایش روز تولد خوبی را بدون من آرزو کردم.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/472


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: