کارنامه

سه شنبه 3 آبان 1384

امروز از خانه زدم بیرون پاییز منتظرم بود. باد ملایمی می وزید. از خیابان گذشتم تا مانند هر روز از پیاده رو سنگ فرش شده بگذرم و خودم را به ایستگاه اتوبوس برسانم. همه جا پر از برگهای رنگارنگ بود . زیر پایم پر برگ بود. نرم بود. انگار روی فرش راه می رفتم. پاییز فرشش را پهن کرده بود. حالا دیگر همه جا بود، در باغ،در خانه، در خیابان، در پیاده رو ...
یک سال دیگر گذشته بود. پارسال اواسط اکتبر بود که برای اولین بار خانه را دیدیم. پسندیدیمش و آخر اکتبر هم قولنامه را امضا کردیم.
یک سال دیگر گذشته بود.یک سال از عمر من. یک سال از عمر همه. در این یک سال چه بدست آوردم؟ چقدر توانستم آنجور که دوست دارم باشم؟ آنچه را که دوست دارم انجام بدهم؟ آنچه را که آزارم میدهد کنار بگذارم؟
دوستم دارم مانند دوران کودکیم که از درهای قوطی روغن نباتی ترازو درست می کردیم، ترازویی درست کنم. تمام چیزهای بدست آورده را در یک کفه اش بگذارم و تمام چیزهایی را که خواسته یا ناخواسته از دست داده ام در کفه دیگرش بگذارم. نتیجه، کارنامه یک سال من خواهد بود.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/440