نوستالژي

دوشنبه 12 آبان 1382

گاهي اوقات آنقدر نوستالژي گذشته بهم دست ميده كه به خودم ميگم چه خوب بود كه آدم هيچوقت بزرگ نمي شد. ولي آدمها بزرگ مي شن، عاشق مي شن. هر كي مي ره دنبال زندگيش. ولي آدما از هم دور ميشن.

مي گن هر آدمي هميشه تو وجودش يك بخش كوچكي ازش دختر كوچولو يا پسر كوچولو باقي مي مونه و گاهي اين حس كودكي بيدار ميشه. آدم يادش مي ره چند سالشه. يادش ميره خودش مادره. دوست داره مادرش پيشش باشه. دوست داره دوباره بچه باشه و يكي بهش برسه. دوست داره سرش رو بزاره روي پاي مادرش و دست هاي مادرش موهاشو نوازش كنن. درست مثل وقتي كه كابوس ميديد و از خواب مي پريد و گريه مي كرد.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/402