كسالت

دوشنبه 7 مهر 1382

يكشنبه است، روزي كسل كننده ايي به كسالت جمعه هاي ايران. روز اتو كشيدن، مرتب كردن خانه، دور و بر خود چرخيدن و به همه چيز نظمي نسبي دادن تا هفته ديگر.
لباسها را اتو مي كشم و هر چه مي كشم مي بينم باز هم هست. چقدر از اتو كردن بدم ميايد ولي باز هم هر آخر هفته تا به خودم بيام پشت ميز اتو ايستاده ام و مشغولم. تنها چيزي كه اين كار خسته كننده را تقريبا قابل تحمل مي كند گوش كردن به موسيقي است.

امروز هوا ابري است. دخترم از خانه زده بيرون تا با گروه كلاس رقصش در جشن بچه هاي محل برقصند. دوستم پشت كامپيوتر مشغول رسيدگي به كارهاي تمام نشدني اش هست و من اتو مي كشم. اتو مي كشم و انگار با اين كار سعي مي كنم چروكهاي روحم را هم صاف مي كنم. به ترانه هاي فرامرز اصلاني گوش مي دهم. با شنيدن ترانه « اگه يه روز » ياد تمام دفعاتي مي افتم كه توي ذهنم به خودم گفتم اگه يه روز...... و بغضم مي گيرد. الان بايد كجا بودم. چقدر از كارهايي كه مي خواستم انجام بدهم توانسته ام انجام بدهم؟ چند در صد آروزهايم برآورده شده اند؟ چند بار به هدفم رسيده ام؟ آيا از وقتم آنطور كه بايد استفاده كرده ام؟ اتو را به كناري مي گذارم به دوستم سهيلا تلفن مي كنم تا حالش را بپرسم. دارد به زير شيرواني خانه كه حكم انباري را دارد سر و سامان مي داد. مي بينم كه تنها نيستم در حالي كه من اتو مي كشم ديگران هم در در چرخه تمام نشدني زندگي روزمره دست و پا مي زنند و به دور خود مي چرخند.
حالا به موسيقي متن فيلم «فريدا» كه يكي از سي دي هاي مورد علاقه من است و من تقريبا هر روز به آن گوش مي دهم، گوش مي دهم.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/387


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: