من و خانم ایرانی

چهارشنبه 15 آبان 1381

مدتي ميشه كه دوباره ورزش كردن رو شروع كردم. دو يا سه بار در هفته بعد از تمام كردن كارم، به باشگاه بدن سازي محله اي كه توش زندگي مي كنم رفته و حدود يك ساعت ونيم ورزش مي كنم. دوست دارم اگه مي شه با دوستم پروين برم ورزش ولي هميشه ساعات بيكاري ما به هم نمي خوره. خودم رو عادت دادم كه اگر نتونم با پروين تنظيم كنم برم ورزش و تنبلي نكنم.
امروز هم از اون روزهاي تنهايي بود. هوا باروني وگند بود. سردم هم بود چون تمام روز سر كار بدون شوفاژ مونده بوديم. با همه اينها خودم رو راضي كردم كه كفشها رو بپوشم و ساك ورزشم رو بر دارم و راهي شم. تو سالن داشتم دوچرخه مي زدم كه صداي فارسي حرف زدن چند نفر نظرم رو جلب كرد. برگشتم و بدون اينكه نشان بدم ايراني هستم و حرفشون رو مي فهمم نگاهي به طرفشون انداختم. زن ومردي بودند با دو دختر بچه ده ساله و سه ساله. مرد خارج زمين بود و زن با لباس ورزش داشت اماده ورزش مي شد. پس از چند دقيقه مرد در حالي كه به بچه ها سفارش مي كرد كه مادرشون رو اذيت نكنند سالن رو ترك كرد.
من همينطور مشغول دوچرخه زدن بودن تا اينكه خانمي از خانم ايراني سوالي كرد و دختر بزرگ سعي كرد كه براي مادرش ترجمه كنه. خانم چيزي گفت كه اونا متوجه نشدند و من بي اختيار ترجمه كردم و لو رفتم. فهميدند كه ايراني هستم. بعد هم سر صحبت باز شد. طبق معمول سوال اول در مورد مدت اقامت من تو بلژيك بود. جواب دادم وسوال بعدي كه در مورد تاهل يا تجرد بود پيش آمد. به دومي كه جواب دادم. خانم ايراني گفت حتما بچه نداريد. گفتم چرا دارم و چهارده سالشم هست. بعد خواست بدونه كارم چيه. يه توضيح مختصر دادم. جرات نكردم بگم كارم رسيدگي به مسائل زنان روسپي هست.
مدتي گذشت و من در گوشه ديگه سالن مشغول بودم كه اومد و از من پرسيد آيا ميتونه از من يك سوال بكنه. گفتم خب بستگي داره چي باشه. گفت چون شما گفتيد كه طلاق گرفتيد احساس راحتي كردم راستش معمولا بار اول آدم زندگي خودش رو واسه كسي تعريف نمي كنه. بعد هم فهميدم كه دو سال ونيمه كه اومده. جواب اولشو منفي گرفته و از شوهرشم جدا شده.
گفتم : پس اين آقا كي بود؟
گفت : شوهرمه كه ولم نمي كنه. با اينكه جدا شديم از صبح تا شب تو خونه منه و داره من رو مي پاد. گفتم يعني چه مي پاد. بعد فهميدم كه شوهر خانوم شكاك بوده و از روز عقدشون تا حالا يازده سال زندگي مشتركشون تو درگيري گذشته. تو ايران زن بدليل نداشتن شغل و درآمد دندون رو جگر گذاشته و تحمل كرده. تو اينجا آقا كه راحت دستشونو بلند ميكنن به آزار زن ادامه داده و هر بار دچار شك وترديد مي شده زن رو كتك مي زده. تو يكي از همين كتك كاريها زن پليس را خبر كرده و تقاضاي جدايي كرده. اداره سوسيال هم قبول كرده و حقوق زن وشوهر رو جدا كرده و از شوهر خواسته كه يك خونه براي خودش پيدا كنه. اونم اين كارو كرده ولي حس تملك مانع مي شه كه پاي مباركشو از زندگي خانوم بكشه بيرون. تو سالن ورزشم مياد تا ديدي بزنه و ببينه مرد ايراني نباشه. زن مي گفت كه حتي كلاس زبان هم نتونسته بره بدليل كنترل شوهرش. بايد مي رفت خونه ولي دلش نمي خواست بره خونه چون شوهرش خونه بود. از من خواست كه به پليس زنگ بزنم تا بياد و اونو از خونه بيرون كنه و لي اون نفهمه كه زنش اينو خواسته چون مي ترسيد كه عصباني بشه و اونو بكشه. گفتم كه اگر به پليس زنگ بزنم بايد بگم كه به تقاضاي اون زنگ زدم و پليس هم به شوهرش مي گه كه زن خواستار رفتن اون از خونه هست. نمي دونست چكار كنه. منم نمي دونستم چكار كنم. بهش قول دادم كه فردا به پليس محل به خانومي كه مسئول پروندش بود زنگ بزنم تا بفهمم از چه طريق قانوني مي شه وارد شد و مانع حظور دائم شوهرش در زندگيش شد.

يادداشت ها | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/231


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: