با او حرف بزن

یکشنبه 8 اردیبهشت 1381

ديروز عصر رفتم سينما و آخرين فيلم پدرو آلمادووار رو ديدم ، ترجمه فارسي اسم فيلم « با او حرف بزن» است .

فيلم زيبايي بود . فيلمي كه به نظر من برداشت جديدي از يك داستان عاشقانه بود. عشقي كه در آن هيچ نشاني از انتظارات يك رابطه كلاسيك به چشم نميخورد. از بده بستان هاي قراردادي خبري نيست. قوه تخيل المادوار در اين فيلم بيننده را به تحسين واميدارد. بنيتو عاشق دختري است كه دركماست، او كه قبل از وقوع حادثه اي كه دختر را در حالت كما ميبرد او را دورا دور مي شناسد و به او عشق ميورزد، به علايق او آشناست. ميداند آليسيا تا چه اندازه به سينماي صامت علاقه مند است. او به جاي آليسيا به تماشاي فيلم ميرود و بعد داستان را براي او كه در كماست تعريف ميكند. از فيلمي سخن ميگويد كه در آن مردي با سر كشيدن معجون ساخته شده توسط دلداده اش شروع به كوچك شدن و آب رفتن ميكند. مرد انقدر كوچك ميشود كه سرانجام يكشب وارد واژن معشوقه اش ميشود و تصميم ميگرد همانجا بماند تا با او يكي شود. ديدن اين فيلم موجب ميشود كه بنيتو براي يكي شدن، با آليسياي در حال كما همبستر شود.
در دو فيلم آخر كارگردان چيزي كه بيش از هر چيز به دل ميشيند شخصيت مردهاي داستان هست كه روحياتشان هيچ ارتباطي به تصويري كه فرهنگ هاي مردسالار تا كنون از مرد معرفي مي كرده و مي كنند ندارد. الگوهاي قديمي كه همواره سعي درارزش گذاشتن جنبه هايي از مرد بودند كه بر تفاوتهاشان با جنس زن انگشت ميگذاشت، در اين فيلمها جايگاهي ندارند و مفهوم خود را از دست مي دهند. دو شخصيت مرد فيلم انسانهايي عاطفي، حساس و رقيق القلبند. به راحتي احساساتشان جريحه دار ميشود و جالبتر از همه اينكه به راحتي گريه ميكنند. « گريه» چيزي كه مردهاي ما آن را اسلحه زنها دانسته و هنوز هم اغلبشان ميدانند. در فيلمهاي آخر آلمادوار تعريف سنتي و انعطاف ناپذير از مذكر و مؤنث مفهوم خود را از دست داده و تعريفي نسبي از آنها ارايه ميشود. به عنوان مثال شخصيت زن داستان تركيبي است از ويژگي هايي كه در نظر اول حتي با هم مي توانند مغايرت داشته باشند. او گاو باز است و ظاهري مردانه دارد ولي قبل از اينكه وارد ميدان گاوبازي شود، درست ساعتي قبل از مسابقه ميبينيم كه همين زن براي تماشاي مراسم ازدواج دو جوان به كليسا رفته است و با ديدن زوجي كه قسم ياد ميكنند كه در هر شرايطي يكديگر را دوست بدارند درگوشه اي از سالن در حال گريستن است. كارگردان چنان استادانه تمامي اين ويژگي ها را در قالبي زيبا ريخته كه ذهن بيننده را مسحورميكند. جنسيت شخص ثانويه ميشود و از اهميتش كاسته ميشود. وقتي از سالن سينما خارج شدم به خودم گفتم كه شايد قرن جديد فرصتي باشد براي آموختن ارزشها يي نوين و عاري ازهر گونه قالبهاي پيش ساخته‏‏‏ براي مردان و زنان. شروع كردم به تماشاي « انسان ».

سينما | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/343


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: