سيماي شب

چهارشنبه 5 تیر 1381

تازه از سر كار برگشته ام، امشب باز نوبت گشت شبانه ام در خيابانهاي شهر بود. تعداد زنانها بيش از هفته هاي پيش بود. حالا ديگر آنقدر تعدادشان زياد شده كه در دو طرف بلوار مي ايستند. اكثر اوقات دو يا سه نفري به انتظار مشتري هستند. به خاطردلايل امنيتي اين كار را مي كنند. يكي از آنها كه سوار اتومبيلي مي شود، ديگري شماره پلاك ماشين را يادداشت مي‌كند. اينطوري اگر احيانا اتفاقي بيافتاد و طرف بر نگردد، مي شود ردش را پيدا كرد. هوا كمي خنك بود و ميتوانم بگويم امشب از گزند سرما راحت بوديم. مي توانستيم به هر كدامشان كه مي رسيم توقف كنيم. چند كلمه رد وبدل كنيم و ببينيم احتمالا چيزي كم و كسر ندارند. يكي از آنها دختر جواني است كه آبستن است و امشب اولين بار بود كه مي ديدمش، از جديدهاست. اسمش نينا و اهل بلغارستان است. دوستش كه كمي انگليسي صحبت مي كند توانست به ما بفهماند كه نينا مي خواهد بچه را نگه دارد و در حال حاضر به يك دكتر زنان نيازمند است تا تحت نظر قرار بگيرد. اين چهارمين مورد حاملگي در چند ماه اخير است. به او قول مي دهم كه از دكتر قراري بگيرم و فردا بعد از ظهر به او تلفن كنم. اعتماد مي كند و شماره تلفن مي دهد. بعد هم به گرمي هر دوي ما را در آغوش مي گيرد و به نشانه تشكر مي بوسد. اسامي اغلبشان را مي دانم بخصوص قديمي ها كه بيش از يكسال هست هر هفته يكبار سري بهشان مي زنم. شماره اغلبشان را در حافظه موبايل موسسه دارم و اگر موردي پيش بيايد به آنها تلفن مي كنم. مثلا بعد از دريافت نتايج آزمايش خون يا گاهي اوقات كه سوالاتي مربوط به اطلاعات حقوقي دارند و يا براي اطلاع دادن تاريخ وقتي كه از دكتر برايشان مي گيرم و غيره.
ساعت نزديك دوازده نيمه شب است كه گشت شبانه ما تمام مي شود. با تراموا خودم را به ايستگاه مترو ميرسانم، مرد عربي مزاحم دو دختر جوان مي شود و دخترها بي اعتنايي مي كنند. از پله ها پايين ميروم و وارد ايستگاه مي شوم. حالا بايد از شلوغي خيابان، به دنياي پنهان در دل شهر پناه ببرم. از خودم در تعجبم كه چطور به یک ماجراجو بدل گشته ام. حس مي‌كنم كه ديگر شهر با من آشناست، درست مثل كسي كه تمام اسرارش را فاش كرده باشد. سيمايش آينه اي است جهان نما كه من در آن زندگي انسانها را مي بينيم، زناني که بار گذشته را به دوش مي کشند و به آينده اميد دارند. زناني كه من با غمها و شاديهاشان آشنا هستم. چقدر نگاه كردن در آینه را دوست دارم!

تجربيات کاري | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/295


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: