آلیسیا

یکشنبه 16 تیر 1381

تا كنون هيچ زن آبستني را در مراحل حاملگي اش همراهي نكرده بودم، حس عجيبي داشتم كه بيانش آسان نيست. به همراهش به بيمارستان سن پيير ميروم تنها بيمارستاني كه وابسته به دانشگاه آزاد بروكسل هست و در آن هر خارجي كه بدون اقامت قانوني در بلژيك زندگي مي كند مي تواند از درمان مجاني بهره مند شود . شرطش كفتگويي با مددكار اجتماعي بيمارستان و ثابت كردن نداشتن منبع در آمد و آدرس مشخص است.
با مدد كار قرار دارم و بخشي كه به آن مراجعه مي كنم بخشي است كه براي كمك به مادراني كه تنها و بدون اجازه اقامت هستند تاسسيس شده است.
آليسیا، خانم آبستن همراه من كه در حال حاضر با روسپيگري امرار معاش ميكند، مي تواند از همه امكانات استفاده كند. حتي قرار شد روانشناسي را در روز سه شنبه ملاقات كنيم تا در مورد رابطه مادر و نوزاد كمي برايش صحبت كند و از او در مورد پروژه اش براي آينده سوال كند.
موسسه من براي اين خانم جايي در يكي از خانه هاي مادران رزرو كرده است. هزينه را تمام و كمال پرداخت مي كند تا در ماه آخر حاملگي آلينا مجبور به كار نباشد و به او حتي امكان استفاده از اين امكان را تا چند ماه بعد از تولد نوزاد هم مي دهد.
بعد از آن،در صورت لزوم مهد كودكي براي نوزاد پيدا خواهند كرد كه در ساعات كاري مادرش در محيطي مناسب باشد. تمام لوازم مربوط به نوزاد هم با قيمتي ناچيز در بخش از بيمارستان در اختيار مادراني كه توانايي مالي ندارند قرار مي گيرد.
يكي از مدد كارها هم به من قول مي دهد كه در پيدا كردن يك آپارتمان كوچك با كرايه اي مناسب مرا ياري دهد. بهتر از اين نمي شد، آليسیا حسابي خوشحال بود و چندين بار تشكر كرد. در چشمانش از نگراني ماه هاي اول حاملگي اش خبري نبود. تنها شوق مادري را مي شد ديد كه به انتظار كودكش نشسته است.

تجربيات کاري | بازگشت به صفحه اول

دنبالک:

آدرس دنبالک براي اين مطلب: http://www.donyayeman.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/288


نظرات:

شما هم نظر بدهيد: